- رخت پخت
- پوشاک لباس، اثاثه متاع
معنی رخت پخت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه که با دست پزند: (شیرینی دست پخت پری بسیار لذیذ بود)
پوشاک لباس، اثاثه متاع
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، شرحه شرحه برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
کم کم
کم کم
غذایی که کسی با دست خود پخته باشد
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، طبّاخی
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، طبّاخی
پاره پاره، قطعه قطعه، چاک چاک